دخــتر ِ قدیــم



اینم از نود.

چه بسیار شب هایی که همدم تنهایی هام بود.

چه بسیار شب هایی که شادی بخش لحظه هام بود.

می تونم  بگم از راکد بودن دور نگهم میداشت .یک جورهایی مثل توی دور موندن.مثل هنوز جوون بودن.

نه صرف این که یک برنامه ی ورزشی و فوتبالی بود.نه.یک انرژی عجیبی درون برنامه جاری بود که کل هفته رو در انتظار دوشنبه  آپ نگهم می داشت.

تنها برنامه ی تلویزیون بود که هنوز نگاهش میکردم .

آقای فردوسی پور ، دلمان برایتان تنگ می شود.

امیدواریم در روزگار بهتری شما را ببینیم.


     

بعضی خاطره ها صدای خوبی دارند . آن چنان که بعضی خاطره ها عطری خوب یا چندان که بعضی خاطره ها هرمی دل انگیز.

برای من خاطره ی شبی زمستانی که سال ها از وقوعش گذشته  و با صدای چرخ خیاطی  و نور ِ سفید مهتابی و درد ِ مشق های رونویسی از کلاس سوم عجین شده ، همان قدر زنده و شفاف است که خاطره ی روزِ پاییزی دیگری با عطر ِ شیرمال داغی که از نانوایی زیر خانه مان خریده بودم و خامه ی تک نفره و سه عدد بستنی لیوانی وانیلی با آن قاشق های شکل پارویش ، که شده بود عادت عصرانه ی هر روز ِ سه نفره ی ما ، مادرانه و فرزندانه ، با آن اعتیاد شیرین به شیرینی جات که یادگاری عادت های شیرین مادریست.

صدای بازیگوشی ِ کودکی دو ساله و صدای عجیب چرخ خیاطی ژانومه.صدای مادری که طفلک ِ بازیگوش را از سر ِ مشق ِ کودکی دیگر فرا می خواند و به او قرقره ای رنگی      می دهد.

آن چرخ ِ جادویی با حرکت ِ دست های مادرم می چرخید و دل انگیز ترین صدای جهان را می داد و مادرم خود سرچشمه ی حیات و سازش  زیباترین صدای دنیا بود و نگاه.

این ترین صدای دنیا ، چه درصوت قران و گفتگویی جدی  بود ، چه در لالایی کودکانه وقت خواب و چه در خواندن کتاب "حسنی نگو، بلا بگو" یا "ه و مرغ فلفلی" وقت ِ خواب ِ عصرگاهی ، چه وقت پاسخگویی به سوال استاد یا معاشرت با اقوام و دوستان و چه وقت نصیحت و  حتی گلایه.

مادرم ،جوان ترین صدای دنیا را داشت و من حقیرترین قلم ِ دنیا که  رفتنش را هنوز نتوانسته ام ، مرثیه ای آن گونه که شاید و آن چنان که بایست ، برایش بسرایم.


دلتنگ که می شوم ترانه ی "ببار ای برف " حبیب را می گذارم و های های اشک می ریزم.


خدایشان رحمت کناد.


دیشب یاد رو انداز بچگی هایم افتادم. یک ملحفه ی شیری رنگ با عکس های یک عالمه پینوکیو روی آن. حتی تا چند سال پیش هم خانه ی مامانم دیده بودمش.

کاش همان وقت ها برش داشته بودم. هیچ گاه نمی دانستم یک شب می آید که یادش می افتم و دلتنگش می شوم.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

تبلیغات اصفهان مجله ماشین نخ سرکیسه دوزی و گونی دوزی کیان(02155800005) دل-شکسته لبخند شيرين اندَر زِنامه SaveTheWorld Deana مـــنِ نـــیـــمــو